❇️تا درعبورِ من هان؟ میشناسی ام؟ای خیره پشت پنجره درمنچه دیده ای؟این پابریده ی احساسِ خود،منمدرحسرتی وزین ،با سنگ ها پریدم وغرق نگفتنمتمبری میان پاکت پستمکسی ندیدتا روکندمرا و رسیدم به دامنمپنهان سنتم؛این سرخ جامه ای که نشانِ نشاط نیستلبخند برلبمکه کشیدم به صدهنر،پشتش حیات نیستآری توهم کنون،مسحوریک مجسمه ی رنگ خورده ازیاقوتی وعقیقاین سرخ و سخت راباورنکن که من بالی سبک زعشقبی تابِ پرکشیدن صدآرزوی ناب،دارم نهان رفیقچون کفشدوزکیازیادرفته امشاید،زمان،شبیز سرانگشت حسرتشمن را رها کندیا بال های نازک یخ بسته ی مرابا مرگواکندتندیس پرتملقی از یک الهه امخاموش وپرغرور.مانند دیگرانحرمت بنه فقطبه ظاهر حالمگذر بکن؛از عمق داغعشقاز برزخشعور... #ارسا_اجلالی , ...ادامه مطلب